حسنا خانمحسنا خانم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره

فرشته مامانی

اولین چهارشنبه سوری سه نفره

چهارشنبه سوری همه مبارک..... دختر خوشکل من...الان شما چهار ماه و دو روزه که تو دل مامانی هستی... خیلی از اومدنت خوشحالیم..کلی تغییرات خوب  اتفاق افتاده و قراره بیشترم بشه... امسال ما یه روز زودتر مراسم چهارشنبه سوری و به پا کردیم.. در واقع یه روز زودتر رفتیم خونه عمو مصطفی و زن عمو فهیمه.. البته زن عمو زهره و عمو مهدی هم با فسقلی ها اومدن اونجا ..خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت. روز بعدشم که چهارشنبه سوری ی بود مثل مامانهای مهربون نشستم تو خونه و با پارچه نمدی واسه گل دخترم یه عروسک خوشکل درست میکردم...راستی...خودم که اسمشو گذاشتم چهارشنبه ولی شما بعدا اسمشو هر چی دوست داری بزار.   ...
27 اسفند 1393

سونو تعیین جنسیت

عزیز دلم سلام ...الهی مادر فدات بشه... شنبه 23اسفند ماه من و بابایی با هم رفتیم سونوگرافی که عزیز دلمونو ببینیم و ببینیم که سالمی سللمتی؟ سرحالی یا نه؟؟ تازه خیلی شیک و سرخوش تشریف برده بودیم بدون گرفتن وقت قبلی که دیدیم به به...ماشالله چقدر شلوغه... شانس آوریم که خانم منشی قبول کرد که ما رو هم پذیرش کنن وگرنه باید یه روز دیگه میرفتیم که متاسفانه بابایی دیگه وقت نداشت بیاد.. خلاصه کنم عزیز دلم که کارای پذیرش و که انجام دادیم آقای پدر جان را فرستادم واسه گرفتن جواب آزمایش غربالگری سری دوم اون بنده خداهم تا من تو نوبت بمونم رفتش که جواب و بگیره و زودی برگرده. .بالاخره بعد از یک ساعت و نیم معطلی نوبت ما شد که بریم داخل ولی متاسفانه پدرجان ه...
24 اسفند 1393

مادر...

میلیون ها سال است که  زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانۀ موجودی دیگر. میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند،  اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است؛ نه  زن های حامله و نه رهگذرها، مردم  انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند . جدآ   چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو، چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است ... یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود، بچه دار شدن مثل یک جادوست، مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غ...
13 اسفند 1393

نی نی من

عشق مادر سلام، ببخشید که اینقدر دیر دارم عکس و خاطراتت و میزارم...مامانی فقط فقط یه خورده تنبل تشریف دارن.  ولش کن بیا به روی خودمون نیاریم... روز93/11/28 خانم دکتر حیدری تعیین کردن که بریم واسه سونو و آزمایش nt. طبق معمول که ما همیشه حول تشریف داریم این سری هم یه ساعت زودتر رفتیم..واسه سونو خدارو شکر آقای دکتر دریارام که خیلی ماهن...کارمونو بعد 10 دقیقه معطلی راه انداختن...و مارو با اون همه استرس زودتر فرستادن داخل..بازم خودشونو خانم مهربونی که دستیارشون بودن بهمون تبریک گفتن و آقای دکتر قبل هر حرفی گفتن که اگه من موقع سونوگرافی حرفی نمیزنم نگران نشین و فقط میخوام دقت کنم و بعدش توضیحات لازمو بهتون میدم..وایی نمیدونی انگار ...
10 اسفند 1393
1